بدون عنوان
2عزیزدلم..
مدت زیادی گذشته و من چیزی ننوشتم... فرصت کمی داشتم عزیزم... کار کردن توی فروشگاه روزای سختی برام ساخت اما گذشت...
تو این مدت اتفافات جالبی افتاد.. مهم ترینش اینه که تو دیگه تنها نیستی و حالا یه داداش کوچولو داری... ظاهرا کنار اومدن باهاش برات خیلی سخت بود... تو خیلی حساس و یه کم محافظه کاری درست شبیه خودم... و من برای احساسات خوشگلت یه کم نگرانم.... اما حالا که برسام دندون درآورده و بزرگتر شده تو هم داری بهش علاقمند میشی و باهاش بازی می کنی...
بردیا.... بی نهایت بازیگوشی.... اما من همیشه مراقبم کسی بهت اعتراض نکنه چون می دونم که نو داری خلاقیتت رو رشد میدی و از این بابت واقعا خوشحالم.... این روزا نقاشی های زیبایی با آبرنگ می کشی... و ترانه سنتی می خونی 😊 اینا جالب ترین کاراتن... خیلی بلا و شیرین زبونی بردیا... گاهی ام سرتق و بدجنس... مجموعه صفات تو برای من یعنی... عشق 😘
تو جان منی ... بردیا ... ❤
14 آذر 95