بردیای قشنگم...
تو نوشتن خیلی تنبلی می کنم. ولی به نفع توئه. ممکنه اگه مطالب زیاد باشه خسته بشی. بذار خلاصه برات بگم. تو دیگه بزرگ شدی... بزرگ و عاقل... شیرین زبون و باهوش... هنوز خیلی خوب جملاتو بلد نیستی.... ولی وقتی خوب یاد بگیری دلم خیلی تنگ میشه برای این حرف زدنت... که مثلا رو مداد من این شکلی نویسیده من نریزیدم پزیدن، نگه گرفتن به جای نگه داشتن و خیلی کلمات دیگه که بعدها دلم تنگ میشه برا شنیدنش... داری رابطه مناسبی با برسام پیدا می کنی... اون خیلی خونگرم و بانمکه و عاشقته... عاشق بازی کردن با تو... تو گاهی عزیزدلم صداش می کنی و ما واقعا لذت می بریم... گاهی بشدت مراقبشی... اما گاهی صداش می کنی لجن :) راسش بین خودمون بمونه اما خیلی کثیفه. سر سفره آب و خورشت و برنج رو قاتی می کنه هم می زنه و می خوره و هیشکی نمی تونه جلوشو بگیره... و وقتی غذاشو تموم می کنه میره تو بشقاب و بپر بپر می کنه و آخرش هم سرشو می کنه تو بشقاب و چارتا شویدی که بعنوان مو رو سرش هست و به گند می کشه. برعکس تو که خیلی تمیزی ولی دارید با هم دوستای خوبی میشید و این خیلی خوبه... آرزو می کنم تا همیشه اون بهترین دوست زندگیت بشه و بمونه... دوستتون دارم جوجه های من