داری خیلی زود بزرگ میشی!
کوچولوی عزیزم ... نخودی نازم خیلی وقته برات ننوشتم ... ببخش چون این روزا خیلی کار دارم و فرصت نمی کنم. اما الان اومدم که از تو، برای تو بگم ... بردیای عزیزم توی بغل ما داری آروم آروم بزرگ میشی ... این روزها به حدی شیطون شدی که فکر نمی کنم جای بیشتری هم باشه برای شیطنت ... وقتی میای خونه ی ما انگار سونامی اومده ... همه جارو می ریزی به هم ... همه چیزو می شکنی اما خاله اصلا ناراحت نمیشه ... چون که می دونه تو داری با یه دنیای تازه آشنا میشی ... یک بار دیدم که به شدت با در قابلمه ور می رفتی انگار داشتی یه سیستم پیچیده رو بررسی می کردی و خاله به در قابلمه نگاه می کرد و با خودش می گفت این که چیزی نداره انقد کنجکاوش کرده...
نویسنده :
آلالی
19:28